بانک رفاه؟!
این دومین باره که بانک رفاه سکتم میده...
عشق بینهایت تقدیم به تو ...
این دومین باره که بانک رفاه سکتم میده...
عشق بینهایت تقدیم به تو ...
وقتی بتونم بخوابم ساعت ۶ چشام باز میشه...
اگه نتونم بخوابم تا ۱۲ ظهر خوابم میاد...
:)
خوابم میاد...
اینام با بوی لاک خفمون کردن:/
سرم درد میکنه...
کاش بذارن بخوابم یکم...
دیشب اون همسایه مردم آزار پارتی داشت...
همسایه مردم آزارو سگ گا....
یکم غذا بخور هیچیت نمیشه فقط سیر میشی...
از گرسنگی و کم خوابی دارم میمیرم...
یه یادآوری...
قرار نیست همه منو دوست داشته باشن...
قرار نیست منو جزء خودشون بدونن...
حتی کسایی که ادعاشو میکنن...
پس خودت باش
این جوری بهتره...
و اینکه
همه اخرش تنهان:)
جالبه برام اولین ری اکشن بدنم به استرس و ... غذا نخوردنه:)
باز واسم سخته ....
هیچ وقت تکراری نمیشه ... تموم نمیشه...
مثل روز اول...همون احوالات...
دلشتم توی راه فکر میکردم چرا باید واسه چیزایی زیر خط بیسیک خودمو این قدر اذیت کنم؟ بله...
:)
کنون به دام صد غم و صد غصه ام اسیر...
آن مرغ خوش دلی که تو دیدی پرید و رفت...
J_Hope قشنگم تولدت مبارک سانشاین💝
یکی زنگ زده واسه خواستگاری بیاد🤣
بعد از نه های مامانم و اینکه دخترم اجازه نمیده زنه میگه دخترتون زود عصبی میشه؟
اره قشنگم خیییلی زود عصبی میشم اون قدر که اگه ادرس خونتون داشتم همون لیسک توی دستمو بهت شیاف میکردم...
So...
بازم میگم پسری که به مادرش اجازه میده واسش زن پیدا کنه یه مشکلی داره... یا خودش یا مادرش...
صادق هدایت عزیز تولدت مبارک🤍
وقت گرفتن از تراپیستم شبیه زاییدن ۷ ، ۸ تا بچس...
یا من نیستم یا اون نیسته یا هسته وقت نداره یا ک.....
Wtf?
تراپی میرم اعصابم اروم شه ولی قبلش یه دور بهش ریده میشه:/
خدایا قربونت بیا این دم و دستگاه رو از من بکش بیرون این قدر درد دارم که حس میکنم تیر خوردم....
از من قرار نی هیچ توله سگی زاده بشه...
بیا از خر شیطون پیاده شو...
دارم میمیرم....
حداقل یه انتخاب بهمون میدادی ....اونایی که بچه میخوان پریود شن اونایی نمیخوان نه...
:/
راستش بگم ...
وقتی اعلام شد یونگی تور جهانی داره انگار یه لحظه برق بهم وصل شد...
خوش حالی و ذوق در عین حال عرررررر زدن واسه اینکه نمیتونم برم:)
ولی به هر حال بعد سال ها ارمی بودن دیگه عادت کردم...هعی...
چقدر خوش حال شدم که تور جهانی داره...
مثل روزی که stay alive منتشر شد...
:)
ازخوبی های اینکهvpn وصل نشه خواب بهموقس:)
هنوزم پچ پچاتون عذابم میده... ضربان قلبم بالا میره ... شش هام تنگ میشن... اظطراب وترس به جاش توی خونم جریان پیدا میکنه...با اینکه دیگه اون دختر کوچولوی بیپناه و ساکت نیستم و سلیطه ای شدم واسه خودم...
تنکیک هایی که هرگز جواب ندادن ... چون هرگز اجرا نشدن:)
شاید روزی که بمیرم پوچی نرسیدن به آرزوهامو باخودم ببرم:)
شاید روزی که بمیرم رازهای زیادی رو با خودم ببرم...
شاید بمیرم و نفهمین و هیچوقت پیدام نکنید:)
شاید...
گاهی واقعا نیاز دارم با یکی حرف بزنم...
خیلی برام عجیبه...
شاید یه زمانی برسه که بیدار شم و ببینم همه اینها فقط یه کابوس بوده:)
Hush little baby don't u cry .. everything ganna be alright...
:)
چرا دارم فکر میکنمGRAND F به GRAND MA خیانت کرده ؟
شاید به خاطر اینه که مامانم جلوی حرف خالمو راجب این موضوع گرفت که مثلا من نفهمم؟
راستش بگم واقعا هیچ کدوم از فامیلا رو ادم حساب نمیکنم به جز خالم و بچه هاش و عمه مامانم ... به غیر اینا همشون یه مشت Asshole بی شعور هستن که سرشون توی کون زندگی بقیس...
من اگه نخوام راجب قیافه هاتون اسم هاتون و گهی که خوردین و میخورین بشنوم باید چیکار کنم؟! ریدم به کل هیکلتون :)
اگه یه روزی مردم دلم نمیخواد اینا پاشونو بذارن توی مراسمی که واسم میگیرن...
اصلا دلم نمیخواد چیزی ازم بمونه که جایی به خاک بسپرن و این کثافتا بیان فضولی...
اخ خونم به جوش میاد...
به جای فضولی وگه خوری میتونید گم شید و fuck yourselves:)
دلم میخواد قرص خواب دم دستم داشتم چندتا میخورم و میخوابیدم...
من 24/7 یا خوابم میاد یا گشنمه...
اونی که رسیده اخرای یه سریال و تازه فهمیده یه قسمت رو جا انداخته چیه؟!...
+توی کلت چی میگذره؟
_ یکم از همه چیز:)
(چقدر ما ادما خودخواهیم چون من به بودن تو عادت کردم... حتی اگه کل ۲۴ ساعت زندگیت برات عذاب باشه ... باید زنده بمونی ... چون اگه بری من ناراحت میشم...
نگران نباش ناراحتیت بعد چند روز تموم میشع... به نبودنم عادت میکنی...:) )
توی هر نسل از فرزندان یه خانواده یه نفرشون هست که از همه قوی تره...
نقطه امن بقیس...
هر اتفاقی بیفته اون میاد کارو دست میگیره جمش میکنه...
بین خواهر و برادرای مادرم دایی کوچیکم اون فرزند برگزیدس...
توی خونهمونم من...
اول صحبتاش از من میپرسه که اومدم یه نه...
بعد خبر بده رو میده...
میدونه من هستم...
نیاز دارم به یه بغل که توش اینقدر گریه کنم که از حال برم...
(ولی فقط میتونم بالشتمو بغل کنم و گریه کنم تا خابم ببره)
چرا من همیشه باید اون اوم قوی باشم...
چرا حتی وقتی میخوام یه بلایی سر خودم بیارم بگم به خاطر مامانم به خاطر خواهرم...
چرا باید حتی وقتی دارم از هم میپاشم تظاهر کنم خوبم؟
چرا هرچی سرم میاد رو باید اوی خودم بریزم...
چرا نمیتونم مثل یه بچه رفتار کنم...
گند بزنم تا درستش کنی.... تر بزنم جمش کنی.... برینم به زندگیم و بهم به خودم که پشتم به تو گرمه ... ولی نی...نیست...
میشه یه لطف بهم بکنین...
اسم قرص هایی که در دوز بالا باعث مرگ سریع میشن رو کانت کنین
توی نت فقط شرو رو نوشته...
اعتراف میکنم وقتی داشتم چمدونمو از در خوابگاه به مقصد ترمینال دنبال خودم میکشیدم حس عجیبی داشتم...
سنگینی بار روی شونه هام و دستام...
قلبم ...
هم اتاقیام...
گذشته...
اینده...
غم و شادی و ترس و نگرانی....
بغل کردن بعضی آدما حس خیییلی حوبی بهم میده مثلا زینب 3 ... شنیدن شاید باورت نشه ولی واقعا دلم برات تنگ میشه... حس عجیبی بهم میده...
شب قیلش که باهاشون کافه بودم...
راحله بهم گفت اولین باره دارم باهات بیرون میرم... ذوق داشت...
این حرفا مضطربم میکنه...
هیلایت دیروز بغل زینب بود آ لاود ات...
چه خوب که به زور بردنم بیرون نموندم درس بخونم...
اون همه خوندم چی شد؟
ترم 3 هم گذشت ....
:)