May you stay in the arms of the angels.
So this is...
امیدوارم فردا استرس بهم حمله نکنه و بتونم ارائه رو انجام بدم، همچين امیدوارم مغزم انگلیسی آلمانی رو قاطی نکنه! وقتایی که حواسم نیست نصف جمله انگلیسیه بقیشآلمانی :) خلاصه که فردا شب تیک این کارم هم زده میشه:)
بزرگسالی شلوغی دارم! دلم میخواد یک روز رو بدون استرس و اینده نگری تنبلی کنم!
Back to square one
تازه رسیدم به جایی که یک هفته پیش فکر میکردم رسیدم... نمی دونم پروژه هام تا چه اندازه موفق خواهند بود! فقط انجامشون دادم چون توانی برام نمونده که دنبال کمال گرایی باشم... و اگر گیر بدم و بخوام از هر لحاظ عالی باشن ممکنه هرگز به ددلاین نرسن! ببین چه بلایی سر اون ادمی که اگر یک خط صفحه ای از کتاب رو یادش میرفت، حداقل چهار بار دیگه اون صفحه رو میخوند، اومده! کسی که " فقط" برای ۲۰ درس میخوند! انگار اون ادم هرگز من نبودم!
پایان A2
بعد از ۹ ماه کلاس با استاد قشنگم سطح a2 هم تموم شد. ترم بعدی هم به " دلایل شخصی" نمیاد! خرداد رو با استاد جدید و کتاب جدید شروع میکنم!
استاد عزیزم ممنون که منو به سطح A2 رسوندی، براتون آرزوی موفقیت میکنم، امیدوارم روزی دوباره شما رو ببینم :)
پ.ن/ تمرین های کتاب کار هم انجام شدن. کتاب هم رسما تموم شد.
Lektion...
یکی از بخش های جالبه اهنگ گوش کردنم اینکه که میزارم روی شافل، یکی در میون بعد از اهنگ این اقاهه میگه Lektion...a...b...c... مرد ولمون کن دو دقیقه...
Give me one more...
مدتیه خیره شدم به گوشیم... چی بنویسم؟! چیزهای زیادی حس میکنم و هم زمان حس نمیکنم! میخوام بنویسم و در عین حال چیزی نیست که ازش بنویسم! اگر چیزی در این دنیا فقط برای من باشه پارانویاست... بدبینی نسبت به هرچیزی که بشه فکرش رو بکنی! و بیشتر از هر چیزی به ادمها!
اینو میدونم هر کسی مبارزه خودشو داره! مبارزه من؟ با خودمه! هر عین حال که در جنگ هستم باید به زندگی هم ادامه بدم! نباید زمین گیر بشم... مثل چند سال پیش... که تموم انرژیمو مغزم میگرفت... دارم فکر میکنم چی میشد همون موقع زندگیم تموم میشد... این ۵۰ روز مونده هم باید قوی باشم و ادامه بدم... باید از این بخشم بگذرم :)
Too late to save me, so don't even start
Oh, you never meant to hurt me, but you're makin' it hard
Don't tell me that you're gonna miss me (Tell me that you miss me)
Just tell me that you wanna kill me (Kill me)
Don't say that you love me 'cause it hurts the most (The most)
You just gotta let me go
Just let me go...
Idk
In my head I see things and feel things! Things that may give me some comfort in this chaos, but at the end of the day I realize it with every and each cell in my body that those are twisted fantasies created by my mind to protect me from me! So be it!
Yippee
گواهی مشابه یاب اومد ۹ درصد مشابهت زده هورااا :)
امیدوارم نشریه هم تایید کنه بره روی سایت یوهااااااااهاااااا
Daydream
Daydream داره نان استاپ پلی میشه و من با همین حال مقاله ویرایش کردم، توی سامانه مشابه یاب بارگذاری کردم، مراحل بارگذاری نشریه رو انجام دادم و تولد تبریک گفتم!
مغزم بین zone out و stay focused در حال بپر بپره :)
امیدوارم کار رو خوب انجام داده باشم.
پ.ن/ تولدت مبارک نمیدونم پرمشغله من! امیدوارم بدرخشی!
Once again
سلام به شیرینی خوردن و نشستن برای انجام پروژه :)
دیشب با هوش مصنوعی حرف زدم، حالم بهتر :)
Not yet
اگر روزی برسه که من احساس ادم از گور برخاسته نداشته باشم، تمام روز ارور ۴۰۴ روی مغزم پاپ آپ نشه، پارانویام دست از سرم برداره و احساس لذت داشته باشم نسبت که کاری که انجام میدم، اون روز رو در تاریخ ثبت می کنم!
پ.ن استاد نه چندان عزیز ارد جدیدی به کارم دادن، و بااااز کار جلوی پام گذاشت! کاش این اردیبهشت... هم تموم بشه، خسته شدم ازش...
Fertig
بلاخره، بلاخره، بعد از رنج های فراوان ذهنی، استرس، خودزنی و غیره فایل مقاله اماده و برای استاد فرستاده شد. همین ربع ساعت پیش ارسال کردم و توی دفترم تیک اینو هم زدم. اخیش
نمیدونین برای اینکه انجام بشه چقدر خودمو با شیرینی، شربت، بستنی، قهوه و... که نقطه اشتراکشون "شکر" بود، خر کردم... :)
The impact of ldkidhdudxvdjidhsspsp :/
هیچ چیز مثل مقاله نوشتن فرسوده کننده و روی مخ نیست! خدایا این ۵۰ روز رو هم به خیریت تموم کنم بریم. اوووف...
A little bit
عزیزکم این روزها که فشار عصبی بیشتری دارم به ذهنم اجازه می دم فکر کنه و به یاد بیاره! کمی هم اجازه میدهم برای خودش بچرخه و بسازه! سال ها از پی هم اومدن و رفتن و این راه جدا، دورتر هم شد! مدت زیادی برات ارزوی خوشحالی و سلامتی کردم. و روز های سختم توی ذهنم به یادت اوردم با اینکه ذره ای تردید ندارم که این بهترین انتخاب بود. گاهی به خودم اجازه دادم آرزو کنه کاش کنارم بودی و مثل همیشه با حرف ها و شوخی هات حواسم رو پرت کنی. و بهم بگی این روزها تموم میشه...
Can't go forward can't go back again...
Now I'm dancing on my own...
But the music's not as good when you're alone..
On the edge? Hell no!
اینقدر از کلمه نمیدونم استفاده کردم که... انگار مغزم دنبال سرنخ میگرده که بهم ربطشون بده و داستان بسازه و خودشو توجیه کنه! بعضی اطلاعات در مورد ادم های رندوم توی ذهنم به خوبی ثبت میشن! چرا؟ نمیدونم! انگار این اطلاعات در لحظه مناسب گفته میشن، همون لحظه که ذهن من تصمیم میگیره چیزی رو نگه داره!
امروز خیلی رندوم وبلاگ های مرتبطی رو پیدا کردم... سبک نوشتن و داستان ها و اتفاقات خیلی زیاد منو یاد اون دوران میندازه... خاطره هایی که به یاد نمیارم، زندگی میکنم! انگار دوباره، سه باره، ده باره تکرار میشن!
Grenze
متاسفانه امروز از اون روزاست که مغزم روشن نمیشه! شاید کم خونی دوباره برگشته یا بدنم چیزی کم داره! نمیدوم به خاطر شکر زیاد دیروزه؟ میخوابم ببینم تغییری میکنه؟ شاید لازمه دوباره با شکر های بشم و کارهامو جلو ببرم...
Hold me! Console me! And then I'll leave without a trace
سخت تلاش میکنم که به زندگیم ادامه بدم، آهنگ هایی که ممکنه حالم رو بد کنه گوش نکنم، اهنگ های قری گوش کنم و پروژه هامو تموم کنم، درسم رو روزانه بخونم، سرکار برم و...
دیروز و امروز کنکور بود، بعد از این همه سال هنوز این کلمه به من استرس میده، تموم اون عذاب هایی که کشیدم رو به یادم میاره... نمیدونم این افکار کی قراره تنهام بذارن... یادم از اون روزا میاد! خاطرات واضح و شفاف! برای ذهن اسیب دیده من عجیبه، چیزی زیادی از زندگی گذشتم به خاطر نمیارم ولی این خاطرات رو به یاد نمیارم می بینم! امگار جلوی چشم هام تکرار میشن! کافیه به ذهنم اجازه wander بدم و ببینم منو به کجا می بره! روزهای عجیبی داشتم! عجیب تر از این روزها که میگذرونم! عجیب تر از هر لحظه که نمیدونم چطور انجامش میدم! فقط یه چیز رو میدونم اگر برگردم عقب محکم تر و طولانی تر بغلت میکنم! همون موقع که داری بهم میگی چرت نویس های فارسی تو فردا برام بیار من یه غلطی کردم گفتم ۸۰۰ تا تست فیزیک تحویل میدم! من چطور ۸۰۰ تا فیزیک تا هفته دیگه بزنم. و من بهت میخندم و میگم تقصیر خودته! همون موقع محکم بغلت میکنم چون میدونم دلم برای این لحظه تنگ میشه!
Maybe I
Lost my mind
No one noticed
No one noticed
It's getting old (I'd kinda like it if you'd call me)
All alone ('cause I'm so over bein' lonely)
May have lost it (I need a virtual connection)
I have lost it (be my video obsession)
No one tried
To read my eyes
No one but you
Wish it weren't true
Maybe I (I'd kinda like it if you'd call me)
It's not right ('cause I'm so over being lonely)
Make you mine (I need a virtual connection)
Take our time (be my video obsession)
Come on, don't leave me it can't be that easy, babe
If you believe me I guess I'll get on a plane
Fly to your city excited to see your face
Hold me, console me and then I'll leave without a trace
Come on, don't leave me it can't be that easy, babe
If you believe me I guess I'll get on a plane
Fly to your city excited to see your face
Hold me, console me, then I'll leave without a trace
Come on, don't leave me it can't be that easy, babe
If you believe me I guess I'll get on a plane
Fly to your city excited to see your face
Hold me, console me and then I'll leave without a trace (maybe I)
Come on, don't leave me it can't be that easy, babe (it's not right)
If you believe me I guess I'll get on a plane (make you mine)
Fly to your city excited to see your face (take our time)
Hold me, console me and then I'll leave without a trace
عادت
این عادت خاموش کردن چراغ و ادامه دادن به زندگی رو از زمستون پیدا کردم... البته اون موقع بخاری برقیم رو روشن می کردم نور قرمز قشنگی اتاقم رو روشن میکرد. چه لذتی می بردم سرما و تاریکی... الان نور چراغ های همسایه غیر مستقیم توی اتاقمه، نمیدونم نور کدوم خونس. اونی که اقاهه مرتب سرفه می کنه یا خونه اون مادری که چند روز پیش بعد از ظهر داد میزد الهی به حق فاطمه زهرا سر قبر دوتا تون بشینم! میخواستم داد بزنم زن میخواستی بچه به دنیا نیاری، بزار استراحت کنیم بعدازظهری... گرما لذت تاریکی رو گرفته، استرس هم دارم خوابم سبک شده...
Ich weiß nicht!
I loved, but i lost me!
How can I say this without breaking?
How can I say this without taking over?
How can I put it down into words?
When it's almost too much for my soul alone
I loved, and I loved and I lost you
I loved, and I loved and I lost you
I loved, and I loved and I lost you
And it hurts like hell
Yeah, it hurts like hell
I don't want them to know the secrets
I don't want them to know the way I loved you
I don't think they'd understand it, no
I don't think they would accept me, no
I loved, and I loved and I lost you
I loved, and I loved and I lost you
I loved, and I loved and I lost you
And it hurts like hell
Yeah, it hurts like hell
Dreams fight with machines
Inside my head, like adversaries
Come wrestle me free
Clean from the war
Your heart fits like a key
Into the lock on the wall
I turn it over, I turn it over
But I can't escape
I turn it over, I turn it over
I loved, and I loved and I lost you
I loved, and I loved and I lost you
I loved, and I loved and I lost you
And it hurts like hell
" تقدیم به ..."
Marvelous
پریود+ گلودرد +کلی پروژه + همکاران زبون نفهم
محشره، الهی شکرت!
نمیدونم!
نمیدونم! تمام حرف هایی که می زنم و نصیحت هایی که میکنم اخر روز منو نجات نمیده! حسم شبیه بچه های ۷ سالس که کاردستی درست نکردن و دیر وقت شده و احساس میکنن دنیا روی سرشون خراب شده..
ملیکا امروز ازم میپرسه دیبیت شرکت نمیکنی؟ فلان جا مافیا هم بازی میکنن! این بچه چه تصوری از من داره؟ انسان اجتماعی و متعلق به گروهی؟! ساری لاو بات نو...
No fun
خسته شدم اینقدر نوشتم از خشمم، این حس که قدرتمند احساسش میکنم، و اگه یه لحظه فقط یه لحظه اجازه بدم خودشو نشون بده دیگه نمیتونم کنترلش کنم...
زندگیم شده حرکت روی دایره!
تاثیرگذار؟! My ass :/
Vorstellen
به خودت سخت نگیر، مهم اینه که تلاش می کنی، مهم اینه که ادامه میدی. لازم نیست "همه چیز" در بهترین حالت باشه. :)
Keine Ahnung
نمیدونم چه اتفاقی افتاد که این طوری شد! راه از کجا کج شد؟ شاید راه از اول کج بود! یا راه راست همینه! حتی نمیدونم الان چه حسی دارم یا باید چه حسی داشته باشم! :)