بغض فرو خورده
اهنگایی مثل black swan و fake love خیییلی قشنگن...
ولی ورژن پیانوشون یه سر و گردن بالا ترن...
اهنگایی مثل black swan و fake love خیییلی قشنگن...
ولی ورژن پیانوشون یه سر و گردن بالا ترن...
Verse 1]
모든 게 변해버린 우리 사이 나 홀로 외쳐 Blue
همه چیز بین ما تغییر کرده، به تنهایی فریاد میزنم آبی
너로 인해 물들어 새파란 눈물이 맺혀 Blue
توسط تو این رنگی شده، اشک های آبی رنگ داخل چشم هام
봄 여름 가을 겨울 항상 그 느낌 그대로 Blue
بهار تابستان پاییز و زمستان همیشه یک حس مشابه رو دارن انگار که همیشه آبی ان
돌아가고 싶어 아무것도 모르던 그때로 Blue
دلم میخواد به زمانی برگردیم که هیچ چیز آبی رنگی رو نمیشناختیم
[Chorus
Blue side, blue side (x4)
سمت آبی، سمت آبی
Back to blue side, blue side (x4)
بازگشت به سمت آبی، سمت آبی
[Verse 2]
차가움에 태양이 비추고 구름이 감싸준 Blue
سرمایی که توسط خورشید تابیده و به آغوش ابر کشید شده، آبی
하늘 바람 타고 지금 이 순간 그곳으로 Blue
سوار بر باد، به اون مکان، آبی
지금 날 위로해 주는 내 마음의 Blue
حالا اون دیگه قلبم رو آروم میکنه، تو ذهنم آبی
파란 달빛 아래 나 홀로 Blue
زیر نور آبی ماه منِ تنها، آبی
[Verse 3]
어둠 속 내 아픔을 토해낼 때
وقتی که دردم رو در تاریکی بالا آوردم
한숨으로 찬 공기가 죄어올 때
وقتی که هوایی که بخاطر آه و حسرت من یخ زده بود، تنفس من رو تنگ کرد
난 느꼈어 무지개다리에 파란 길만 걷고 싶단 걸
احساس کردم که میخوام فقط روی جاده ی آبی رنگِ این پل رنگین کمانی قدم بزنم
I’m singing my blues
من دارم ناراحتی هام رو میخونم
Singing my bloom
رشدم رو میخونم
Back in my room
به اتاقم برگشتم
그립다 그 시절 파란 나와 가벼운 숨
دلم برای اون روزها تنگ شده، منِ آبی و تنفس سبک
냉정과 열정 사이 그 무게를 재보지만
سعی کردم سنگینی بین آرامش و اشتیاق رو اندازه بگیرم
지금 난 그저 파랗게 타서 죽고 싶다
ولی حالا فقط میخوام که تا سر حد مرگ با رنگ آبی بسوزم
[Chorus]
Blue side, blue side (x4)
سمت آبی، سمت آبی
Back to blue side, blue side (x4)
بازگشت به سمت آبی، سمت آبی
Blue side
سمت آبی
Back to blue side
بازگشت به سمت آبی
Blue side
سمت آبی
Back to blue side
بازگشت به سمت آبی
[Bridge]
내 파란 꿈속에 널 담을래
تورو داخل رویای آبی رنگم قرار میدم
아니라고 해도
حتی اگر بگن که نیستی
내 눈 속에
تورو داخل چشمهام میزارم
내 파란 꿈속에 널 안을래
داخل رویای آبیم به آغوش میکشمت
안 된다고 해도
حتی اگر بگن که نمیتونم
내 품속에
در آغوش من
Outro]
Blue side (x4)
سمت آبی
Back to blue side (x4)
بازگشت به سمت آبی
هیچ وقت پشت سر هم نمیشه حالم خوب باشه...
از هفت روز هفته فقط یه روز یا نهایتا دو روزه که از بقیه روزها اوکی ترم ... ۶ روز میمونه و من و این حال سگی...این روح و روان خسته و در حال حاظر این شرایط فاکی...
توی تمام این چند صد نفر میتونم چشامو ببندم و بگم تنها تنها تنهاااا ترینم ... با تنهایی اوکیم ولی با این حس که الان دارم نه...
گاهی که دارم میرم دستشویی دلم میخواد یهو زیر پام خالی بشه و برم توی زمین و ناپدید بشم این قدر خستم که فاااااک.
لعنت به هر چی هرمون فاکیه درد کل بدنمو گرفته دارم به فاک میرم... میترسم قرص بخورم با اون داروهام نخورن منو امشب اینجا به گه بکشن...
دلم میخواد برم خونه برم توی اتاق خودم و روی تخت خودم بخوابم ...
همون طوری که اون شب خوابیدم...
تختم بغلم میکنهو احساس راحتی خاصی بهم میده احساس ارامش ... انگار اخر دنیا ... لبه دنیا وایسادم و با یه بی تعلقی که فقط خودم درکش کردم دارم به هیچی نگاه میکنم ... یه حسی که تموم سلول های بدنم توی راحت ترین حال ممکن قرار دارن ... انگار دیگه جاذبه روی بدنم سنگینی نمیکنه سبک شدم ....
مرگ ...
فقط مرگ میتونه منو برای همیشه همیشه اروم کنه...
فقط مرگ میتونه هر چی که گذشته رو خاموش کنه...
فقط مرگ میتونه خستگی روحمو از بین ببره...
فقط مرگ میتونه...
واقعا تنها چیزی که در حال حاظر نیاز دارم به چیزی که هر لحظه با تمام وجودم میخوامش مرگمه...
موقعیت در حال حاظر....
همه در حال خوندن...
من توی بلاگفا در حال شر گفتن...
حرفی، سوال چیزی اگه هست بپرسین جواب میدم:)
خییلی چیزا توی ذهنم بود که میخواستم بنویسم ...
همه چیز توی ذهنم میچرخه و میچرخه و...
سه ساعته نشسته و توی یه کاسه چوبی ماست میوه ای ، توت فرنگی ، بلوبری، سس کاکائو و ... ریخته تزئين کرده دونه دونه نشونمون داده...
ولی این بشر درس نخونده...
از همین جا اعلام میکنم قربون ذهن امتحان به یه ور گیرت 🫠
یه حال سگی دارم که نگووووو
درد کل بدنمو گرفته ولی پریود نمیشم...
هوا سرده...
راه هم بستس، برف اومده نمیتونم برم خونم
توی این سگ دونی گیر کردم....
از این جا بدم میاد از شرایط حالم بهم میخوره...
گه تو روحتون کثافتای احمق
به دلیل اشفتگی ذهنی ، خستگی، کار و زندگی و... یه مدت پست نمیذارم.
مگه اینکه اتفاق خاصی بیفته جالب باشه نوشتنش...
ولی نظرات میخونم و جواب میدم :)
مراقب خودتون باشید
ماچ به کله هاتون:)
یه خواهش
به هر چی باور دارید قسمتون میدم...
کامنت خصوصی با محتوای درک میکنم ، میفهمم و مضامین این جوری نذارین...
یهو کنترل خودمو از دست میدم حرفای نه چندان زیبا بارتون میکنم
مرسی:)
توضیح جزئیات جز دردسر نتیجه ای ندارد...
انچه که زندگی بوده است از دست داده ام ...
گذاشتم و خواستم از دستم برود ...
بعد از انکه من رفتم به درک میخواهد کسی کاغذپاره های مرا بخواند ...
میخواهد هفتاد سال سیاه هم نخواند..
* زنده یاد صادق هدایت
این روزا دیگه بیکاری کمتر شده... باید درس بخونم...
کارای عملیمو هم انجام دادم و دیگه کاری با لپتابم ندارم ...
با گوشی وبلاگ اومدن اون وایبو نمیده...
وب یکی از دوستای اینحا دیدم نوشته مخ منو میتونی با خوراکی بزنی:)
یادم اومد چه جوری خانوادم منو به درس خوندن تشویق میکردن...
سال اخری که کنکور میدادم بازم از دی جا زدم...
روزا فقط زبان میخوندم و دینی ( به خاطر استادم ... مرد نازنینی بود... هرجا هست سلامت باشه)
نشستن طی یه صحبت طولانی قرار شد اگه من بقیه درسامو بخونم واسم هر روز بستنی بخرن:)
بگم که اینا با هر چیز که از بیرون اماده خریده بشه مشکل دارن چربیش بالاست...
مخصوصا بستنی ...
منم که عاشقشم...
این طوری شد که از اواخر دی تا تیر که کنکور دارم هر عصر بابام میرفت بستنی میخرید:)
کل بستنی های اون سوپرمارکت من خوردم تا قبول شدم:)
از همین جا از مخترع بستنی تشکر میکنم...
دوست عزیز تا این جا همش به خاطر تو بوده:)
یه سری چیزا رو سریع بگم برم...
داشتم نظراتو نگاه میکردم اونایی که خصوصی بودن البته..
حرفای عجیبی و متفاوت از هم دیگه که میتونستن خصوصی نباشن...
یکی نوشته بود دختر ملوسی هستی ...
یکی دیگه راجب اینکه اون رشته ای که میخواستم و قبول نشدم نظر داده...
یه نفر به دلیلی عذر خواسته...
جالب ترین و عجیب ترینشون مربوط به دیشبه شخصی کامنتی گذاشته بود که در لحظه اول تردید حس کردم...
صبرم تموم شده ...
اگه تو با حرفات حال منو بد کردی منم بلدم شر بگم برینم به اعصاب تو...البته بگم خوبم بلدم:)
حالا هر کی میخوای باشی هانی:)
راستی اینم بگم اگه میخواید چیزی بخرید همون لحظه باسنتون رو بلند کنید حاظر بشید و برید بخیرن بی صاحابو.. مثل من نباشید دوستان وگر نه سایزتون رو پیدا نمیکنید:/ نیم بوت میخواستم سایزم پیدا نشد:/
جان من اینایی که وقتی میام میبینم این جا انلاینن کیان؟:/
حداقل نظری چیزی بذارین منم بیام وب شما:/
شایدم دوست شدیم...
هیچی دائمی نیست...
تموم میشه همش..
هیچی جز این درد لعنتی نمیمونه ازش...
از میزان سلامت روانم میشه قرص های روانگردان ساخت...
گاهی حس میکنم از این همه تنهایی دارم خل میشم...
نیاز دارم بمیرم ولی یه جور که انگار هیچ وقت زاده نشده بودم...
هیچ وقت هیچ کسو نداشتم که بهش بگم اگرمردم چیکار کن برام ، چون با یه گوه نخور خدا نکنه زبونت لال میزنن تو دهنت...
در واقع میدونن مرگ واسه همه هست ...
میدونن تو هم یه روز... یه شب میمیری...فقط اونقدر مهم نیستی مکه بخوان مسئولیت بعد نبودت رو یدک بکشن...اسم این نمیخوام مسئول باشم میشه خدا نکنه...
شاید من این شکلی فکر میکنم شاید درست نباشه... اما به نظرم کسی واسه ادم ارزش داشته باشه حتی سعی میکنی شکوه رو توی لحظه مرگش جا بدی...
پس برات مهمه چقدر شبیه خواسته هاش عمل کنی یا حداقل سعی کنی..
اما وقتی مهم نباشی میشه این...
دلم میخواد بعد مرگم هیچ چیز برای دفن کردن نباشه...
دلم میخواد بدنم خاکستر بشه ...
هیچی نمونه که بخوان به خاک بسپارن... بیان اه و ناله کنن... حس میکنم بعد مرگم هم اگه حتی ذره ای از من بینشون باشه قراره عذاب بکشم...
کاش حداقل این کارو برام بکنن...
دفنم نکنن بسوزوننم...
که نباشم...
انگار هیچ وقت نبودم...
جون تر بودم دلم میخواست کنار قبر کوروش پاسارگاد دفنم کنن ...
روحم پر می کشید اون جا ...
ولی الان دیگه نه...
دلم میخواد همین جا توی همین اتاق برای همیشه بمونم...
بعد مرگم همین جا... در اتاقم قفل شه و این تکه خونه جدا بشه...نباشه ولی واسه من باشه...
خستم...
کاش درک میشد این کلمه چقدر جرمش روی روحم سنگینی میکنه...
کاش بعد مرگم همه منو یادشون بره...
مثل الان هرکس از خانوادم هر جا میرن منو نشناسن...
بزارن ارامش داشته باشه روحم...
آخ...
کاش این دفعه که چشای لعنتیمو بستم دیگه بازشون نکنم.
لپتاپ باز میکنم کار هامو انجام بدم ولی هر کاری میکنم به جز انجام دادن اونا .... اینم نشد زندگی...
یه سم یادم اومد گفتم حیفه یادم بره...
اون دفعه خانومه توی تراپی بهم گفت کاش دخترم مثل تو باشه وقتی بزرگ شد تو خییلی منطقی هستی کمتر اسیب میبینی و ...
به خودم گفتم تو این کشور همه دیونه هستن حتی تراپیست...
تنها دلیلی که میتونم برای این ارزوش در نظر بگیرم اینکه از دختر خودش بدش میاد وگرنه چرا باید همچین ارزویی بکنه:/... گرگ بیابون شبیه من نشه ....
به سرم زد از داروای قدیمیم بخورم... ولی خب میترسم مثل اون شب حمله عصبی داشتم و توی حیاط بالا اوردم و فکر کردن قرص خودم و بردنم درمانگاه بشه.... وااااای چه درامایی بود ... هم خستم هم حوصله ندارم هم این بنده خدا فردا امتحان داره بزارم بخوابه .... پس کنسل...
کاش بتونم امشب بخوابم.... واقعا بخوابم...
واقعا بهش حساسیت دارم تا خوردم دوباره خاااارش...
خوبیش این بود که مثل مستا میخندیدم... به مضارع اخباری... خدا کنه چیزی یادگرفته باشه... البته مثال های سمی هم که استفاده کردم بی تاثیر نبود...
یاد این جمله افتادم که هرکس یه شخصیت بولد داره برعکسشو به همون شدت توی یه ساید دیگه از شخصیتش داره...
مثلا خود من توی دنیای واقعی خیییلی با ادب هستم و محترم رفتار میکنم ولی خوب اینجا رو به گند کشیدم... و این ساید منو فقط خانوادم و این جا دیده...
و البته اوم خنده ها باعث شد یکم حالم در لحظه بهتر شه...
حالا می فهمم چرا الکل این قدر طرفدار داره...
در لحظه های میشی...و خب بهتره...این یه جا نشستن و توی حال بد بودن... یادت میره همه چی...
کاش همیشه میشد توی اون حال باشی...
خب ری اکشن بدنم به کره بادوم زمنیی این بود... قبلم بود ولی من باور نمیکردم... امشب دیگه فهمیدم:/
یادم باشه دیگه نخورم :/
فاک به همچی ...
(مسئولیت ریده شدن به احوالاتتون رو بعد خوندن اینجا به عهده نمیگیرم.)
یه سری چیزا مشکل همیشگی هستن...
اینکه من حاظر نیستم تکنیک های تراپیمو انجام بدم...
چرا وقتی یه نفر دیگه ریده به روح و روان من، من پاشم برم پیاده روی که حالم خوب شه...
خو تو ریدی خودت برو پیاده روی من میخوام بخوابم...
باید با خودت بجنگی آرامش نداشته باشی تراپی بری تکنیک هاشو هم خودت انجام بدی چرا؟ چون نفر یا نفراتی به اعصابت ریدن... خو به من چه اه
از این چسناله ها که بگذرم باید بگم بستم رسید و هودی بافتم بسی خوشکله و دوستش میدارم :)
حالا اون روز که میخواستم بخرمش مامانم این چیع ؟ مثل این هزار تا داری... برو همین جا بخر حداقل ببینی جنسو ...
منم به خودم گفتم دیوانه ای که ازش نظر میخوای دوسش داری بخرش
حالا امروز میگه چرا به من نگفتی شاید منو و خواهرتم چیزی میخریدیم:/ wtf?
( یه حس عجیب دارم نمیدونم چیه ولی هست...)
هنوزم فکر میکنم ، اشنا بود یادم نمیاد به اون ادم ادرس اینجا رو داده بودم یا نه...
یه اخلاق بدی دارم در لحظه نیستم لذت نمیبرم تا تموم میشه.... کلاس دوازدهم میشد کلی خوس گذشت ولی من به خاطر کنکورم نتونستم و همش غر زدم و همه چی رو به همه زهرمار کردم... دانشگاه هم همینم از دلخوشی ها و قشنگی هاش لذت نبردم ... حالا هم که اینجام با فکر و خیال کارعملی ها و امتحانام و اینده و چه و چه و چه دارم همه چیزو به خودم زهر میکنم ... ریلکس نمیتونم باشم ... (برای این مورد تکنیک.... فاک یو)
هنوزم فکر میکنم راه حل همه چی مرگه به شرط نبود هیچ گونه بعدی ...
نه قیامت نه تناسخ و هییییچ شری ...
مردیم و خلاص.
(مرض خارشم برگشته کل بدنم جوری میخارع انگار میخواد پوستم کنده شه...این یکی رو کم داشتم:/...)
یه چیز دیگه ...
بعضی اهنگا هستن انگار وقتی پلی میشن میان و قلبمو بغل میکنن جتی اگه اون لیریک هیچ ربطی به من نداشته باشه ... این میشه همون معجزه ای که بعضی اهنگا واسه بعضی ها داره... مثلا از نظر تو فلان اهنگ خیلی چرنده حتی زبونش هم بلد نیستیم ولی به نظر من قشنگه ... چون با روحم ارتباط میگیره و قشنگه.. واسه همینه که هیچ وقت اهنگای موردعلاقه مو با ادم های دورم شر نکردم و نمیکنم اون مجیکش واسم از بین میره...(البته به جز اهنگ چند پست قبل...)
+اینجانب هنوز تکالیف فاکیشو انجام نداده :/
خب تا اینجا پیش نویس رایتینگ دوم هم نوشته شد و لازمه بگم یکم ازشو ویرایش و تایپ کرده بودم که در یک حرکت جای save و dont save رو اشتباه کردم و پرید...
و اینکه دلم میخواد برم پیاده روی ولی خواب عجیب مرا فرا میخواند...
اگرم فکر میکنید اینجا شده جایی که راحت بیام و غر بزنم درست فکر کردین هیچ گونه انتقاد هم پذیرفته نمیشه دوست نداری میتونی بری :) با یه حرکت کلیک روی ضربه در سمت راست بالای صفحه:)
+ هنوز وقتی میبینم یکی غیر خودم انلاینه اسنرس میگیرم :/
- خریدام هنوز مونده:/
خب اومدم یه سری چیزا رو بگم و برم...
اول اینکه دیشب توی دهنم مزه خون حس میکردم انگاز دستگاه تنفسم زخم شده...
دوم اینکه خداوند این دانشجو های خایه مال اساتید رو برداره من راحت شم خوب میخوای بیشتر یاد بگیری برو خودت بخون چرا مارو به گا میدی...
سوم اگه دانشگاه مجازی شه سوررر میدم ...
چهارم درسام روی هم انباشته شده و کو... ندارم برم بخونم...
امروز باید برم تکنیک هامو انجام بدم که وسواسم پارم کرد
صورتم بعد یع مدت جوش نزدن دوباره شروع کرده جوش و جوش و جوش...
و اینکه از این استادا که فاز روشن فکر بودن و دموکراسی میگیرن ولی بعدش خود واقعی عنشونو نشون میدن اینقدر بدم میاد... ریدم به کل هیکلت مردک چس مغز کل ترم دانشجوها ارائه دادن روی صندلیش زخم بستر گرفت حالا برامون فاز برداشته... فاک یو هانی
برم واسه انجام کارام که امروز حداقل مفید باشه...
(کاش بفهمم اون بنده خدا کیست)
اینجانب موجودی هستم که در عذاب دادن خودش استاده چه برسه به شما دوست عزیز :)
یکی از رایتیگ هام پیش نویسشو نوشتم
حموم رفتم / لباسامو هم انداختم ماشین
خوبه واسه شروع ...
یه نفر بیاد شروینو از دست من راحت کنه:))
+ یه نفر به اسم ، کامنت گذاشته بزار بخونم یکم دیه
خب طرز نوشتن کامنت برام جالب بود مثل یکی از دوستای قدیمیم
ولی خب عجیب بود
بزار بخونم یکمِ دیه
بزار بخونم یکم دیه...
میخوای یکم دیگه وبمو بخونی؟
میخوای اجازه بدم یکم از وبمو بخونی؟
میخوای چه کنی؟
نه بیدار میشم صبحونه بعد اینجااااا تا نهار...
نهار به بعد اینجا تااااا عصر ؟ شب؟...
کارهای دانشگاه به تخمدان راستم...
تکنیک های علمدار و خریدام و کارهام به تخمدان چپم...
این است زندگی ما...
+اهنگ خوب فارسی یه سر و گردن از اهنگ کره ای انگلیسی و روسی بالا تره(صرفا به خاطر زبون مادری)
دیشب بعد کلی کلنجار با خودم بلاخره خوابم برد...
و حالا چی خواب دیدم...
دیگه عادت کردم به این حس ها...
به اینکه همه چی توی ذهنم قاطی پاتی باشه...
به اینکه یه لحظه یه جورم یه لحظه یه طور دیگه...
اینکه نفهمم با خودم چند چندم...
میدونم به این زودیا قرار نیس از اینجا برم...
کاش منو به خودم تنها بذارید چون هم به نفع خودتونه هم من...
+بعضی وقتا نمیشه که بشه...:)
دنیا داره روزای قشنگ و زشت...
یه روزی میشه دردا تموم...
توی قلبم یه ترک...
خب باز کی آنلاینه ؟ :/
دلم میخواد برم یه جایی که هیچ کس منو نشناسه...
از تموم ادم های فاکی که اینجا زندگی میکنن بیزارم...
از همه اشناها دوستا همکلاسی ها و هر کثافتی که تا حالا یه بار باهام حرف زده...
از همتون بدم میاد مایه اعصاب خوردی هستین...