اون لحظه..

احساس عجیبی داشتم وقتی زمین خوردم.‌‌..

یه لحظه نه درد داشتم نه ترس داشتم نه هیچی....

هیچی نداشت....

مرگ هم همینه...

همه این دردا و... فقط واسه همینه....

وقتی از جسم جدا بشم دیگه هیچ کدوم از اینا نیستن...

همش دارم به اون لحظه فکر میکنم ...

نمیخوام

BTS عزیزم شاید وقتی دوباره کنار هم جمع میشید من دیگه زنده نباشم...

J_Hope قشنگم میخواد بره سربازی...

کاش بودی...

شاید اگه اینجا بودی و بغلم میکردی دردام کمتر احساس میکردم....

( حالم خوب نیست بهونه میگیرم و حرف های نامعقول میزنم ... زیاد جدی نگیر....)

یادآوری

یادمه اخرین باری که این طوری زمین خوردم دیگه اسکیت نکردم و بوسیدمش گذاشتمش کنار...

هنوز یادمه اون روز...

این ضربه یه جای درد جسمی بیشتر باعث درد روحی شده برام.‌‌...

اخخخخخخ

به فاک فنا رفتم...

گه تو کلاس تربیت بدنی...

دختره در حال دویدن خورد به من ، افتادم اونم افتاد روم...

کمر نموند برام.. ارنجم زخم شده...

درد دارم...

حالا من پس فردا باید پاشم برم خونه...

با این کمر درد...

اصلا و ابدا دیگه حاضر نیستم از جام تکون بخورم میخوای پاسم کنی میخوای نکنی... به درک

کاش تموم شه....

کاش هر چه سریع تر به صورت کاملا طبیعی زندگیم پایان پیدا کنه...

دیگه هیچ چیز واسم معنی خاصی نداره...

شور و شوق ندارم ....

فقط دارم خودمو به زور میکشم جلو...

خوابم میاد..

اونقدر خوابم میاد که کلمه های کتاب رو چند تا میبینم...

استاد همش حرف های تکراری میزنه...

اینا رو که یه بار جلسه قبل گفتی.‌.

یکشنبه

یکشنبه که تموم شه انگار کل هفته تموم شده ... بقیه روزا واسم مثل تعطیلات میمونن...کجا فرار کنم از یکشنبه های شلوغ... شلوغ هاااا...

( چرا یهو باید صدات توی سرم پلی بشه؟...)

گذشته...

گذشته ها خییلی هم گذشتِ نیستن...

فانتزی

همیشه وقتی توی جادم و ماشین های سنگین رو میبینم دلم میخواد منم یکی داشته باشم و شغلم رانندگی باشه...

مخصوصا اون ماشین خوشکلای یه رنگ ...

Fh سفید ابهت خاصی دارن...

میدونم که نمیشه ولی خب ...

فانتزی هاتونو بگید برام

This is what it is...

وقتی اعصابمو به دلایل مزخرف به هم میریزن اگه سر خودمو گرم نکنم که یادم بره بالای ۹۰ درصد میتونم قاتل بشم:)

:/

خوابم میاد...

حوصله کارامو ندارم...

کاش میشد زمان همین لحظه وایسه یه دل سیر بخوابم بعد ادامه بدم...

یا اگه میشد همه چیز تموم بشه که چه بهتر..‌.

کلا همه چیز به طرز مسخره ای بی معنی و به درد نخور شده‌...

نفسم

حسی که وقتی به مامانم کادو میدم رو دوست دارم...

وقتی خوشحال میبینمش...

وقتی که لبخند میزنه به هدیش...

ادامه نوشته

عججججججب حرررررفی کررررردی

صدایی که توی ذهنم به ۹۹ درصد چرندایات اطرافم پلی میشه...

عججججججب حرررررفی کررررردی

(ماری یادم داده همون جوری که خودش میگه توی ذهنم پلی میشه)

شما هم یزدی بخونیدش...

فقط واسه خودت

فقط خودتی که میتونی به خودت کمک کنی...

بلند شی و برای حال خودت تلاش کنی...

درسته بقیه بهش ریدن و حالا تو باید درستش کنی‌.‌...

سخته‌....

ولی این تویی که داری عذاب میکشی...

پاشو و واسه خودت قدم بردار....

(پیش به سوی خونه)

حماسه آفریدیم

یک ساعت و نیم سر کلاسی نشستیم که استاد اشتباهی اومده بود...

استاد اصلی اومده دیده ما نیستیم رفته...

و ما داشتیم به قصه راحله گوش میدادیم...

میشد اون ۱.۵ بخوابم:/

از خودمون اسکل تر استادامون...

توهم

شاید باورش سخت باشه...

ولی گاهی عطرتو حس میکنم...

مثل الان که نمیدونم توهمه یا واقعیت...

۵ و نیم صب

چشامو باز کردم اومد وبلاگ ...

دیدم یکی آنلاینه...

اون موقع صب ؟...

بگو کی هستی برام جالب بود..

هنوزم چشام نیمه بازه...

انشالله استاد ها نیان برگردم بخوابم...

فردا این ساعت

فردا این ساعت توی تخت خودم دراز کشیدم....

توی اتاق خودم...

توی خونه خودم...

ادامه نوشته

یه خواهش

اگر میخواید بعد از رل زدن ادمای دوروبرتون رو با تعریف ، غر زدن، گریه، صدای نوتیف پیام و زنگ و وای نمیخوای بیرون برم ولی براش یه دست و لاک اون دست و کوفت و مرگ و مرض پاره کنید... ترو خدا وارد رابطه نشین... یا اگه هم وارد رابطه میشین ملتو پاره کنید باور کنین به هیچ ور هیچکس نیستین...

ارامش و اسایش از هر رابطه ای بهتر و پایدارتره ...

مرسی...اه

اگه اجازه خواب بدن بهم برم که بخوابم...